♣روزگارتلخ♣

اشکمو کسی ندید....

 

لبخند دروغکی چرا..؟؟

 

خوب نیستم...

 

مثل قرصی که نیمه شب بدون اب گیر میکند...

 

گیر کرده ام در گلوی زندگی

 

گاش میتوانستم راحت حرف بزنم

 

چیزی بگویم از دلتنگی ...

 

میان ادمهای این اتاق مجازی...

 

فقط میگویم دلتنگم...

 

این سکوت را دوست دارم

 

لال بودن را ترجیح میدهم ...

 

وقتی کسی نیست عمق درد پنهان شده در حرفهایم را گوش کند...!!!!

 

 

+ نوشته شده در چهار شنبه 11 تير 1398برچسب:, ساعت 17:18 توسط ستایش


سر : الو گلابی؟ دختر : سلام کثافت بعد هردو از ته دل میخندن ) پسر : خوبی کج و کوله ی من دختر : به توچه عشقم خوبم تو خوبی ...پسر : خــــــــر نفهم حالتو میپرسم میگی به تو چه؟ شیطونه میگه بزم شل و پلش کنم ها دختر : گفتم که خوبم الاغ تو خوبی ) پسر: فدای خنده هات شم که مثل شتر میخندی نفسم دختر : مـــــــــرگ شتر خودتی روانی پسر : دلم واست تنگ شده بود آشغال دوست داشتنی دختر : منم پسر : خوب دیگه بسه خیلی باهات حرف زدم پر رو شدی دختر : کوفتت شه باهات حرف زدم پسر: مواظب خانمی الاغ من باش دختر : چشم اقای بی ادب پسر : خره دوست دارم دختر : منم دوست دارم آقاهه و بعد خداحافظی .... حتی تا چند لحظه بعد از این که تماسشون تموم میشه خنده رو لب هردوشونه?? خوش به حال اونا که ازینا دارن...?? در ذهن شما چه می گذرد؟
+ نوشته شده در یک شنبه 11 آبان 1393برچسب:, ساعت 16:36 توسط ستایش


ارزوی محال...!!!!

 

چقدر خوبه...

چقدر خوبه وقتی با عشقت قهر میکنی...

برخلاف میلت میگی دیگه دوستت ندارم.نمیخوامت

این جمله رو بشنوی...

غلط کردی چه بخوای چه نخوای مال منی................

+ نوشته شده در دو شنبه 28 مهر 1393برچسب:, ساعت 18:40 توسط ستایش


مادرمممممممممم....؟؟؟؟!!!!

بالاخره موفق شدی.موفق شدی شکستم بدی باهات جنگیدم تا اخرین نفسش باهات جنگیدم و جنگیدش ولی تو تویی که بهت

میگن شرنوشت ازم گرفتیش.دنیا باتوام خود تووو تویی که نامردی تویی که عشق مادر وفرزندی و نمیفهمی من یکسال پابه پای

عزیزم باهات جنگیدم برای داشتنش برای بودنش برای حس کردنش ولی توو توو دنیا نامردی اگه مرد بودی اسمت دخترونه نبود تو

بابردن مادرم کمر همه مونو خم کردی تو شکستی مون.برای داشتنش برای موندنش خودمو ب اب و اتیش زدم ولی قدرت تو بیشتر

بود مادرم عشقم تمام وجودم خاطراتت لحظه ب لحظه زندگیمو پر کرده داغ نبودنت قلبمو داره اتیش میزنه.مادرم برای داشتنت خدار

التماس کردم.باهاش قهر کردم.تهدیدش کردم /کفر گفتم ولی خدا میخاست واسم قدرت نمایی کنه.قدرتشو نشونم داد و نابودم کرد

مادرم الان فقط میخام جات اروم و راحت باشه من همه چیز و ازینجا واست درست میکنم نگران نباااش دوستت دارم خواهش

میکنم مامانم بیا به خوابم دلتنگتم مامانم خیلی دلتنگتم

 

خوشحال میشم واسه ارامش روح مامانم صلواتی بفرستین

 

+ نوشته شده در یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:, ساعت 18:4 توسط ستایش


خدایا صدام میاد......................

چقد بده ادم تو دو راهی بمونه.شک کنه .تردید داشته باشه ندونه خوشحاله یا نه

 

ای خداااااااااااا این چه حسیه؟خدایا راه درست و بهم نشون بده.خدایا بهم بگو باید چیکار کنم؟

 

خدایا توکه همیشه باهام بودی اینبارم تنهام نزار خدااااا جوون کمکم کن

+ نوشته شده در یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:, ساعت 17:53 توسط ستایش


تولدم نزدیکه اما....

 

تولدم نزدیکه اما اصن شاد نیستم...

 

 

 

چراباید شاد باشم واسه زندگی ب این کوفتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

 

که هرچی بزرگتر میشی بار روی دوشت بیشتر میشه؟

 

 

 

که هرچی بزرگتر میشی خوشی هات کمتر میشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

 

 

واسه چی خوشال باشم هااااا؟؟؟؟

 

 

 

واسه چی؟؟؟

 

+ نوشته شده در یک شنبه 12 مرداد 1393برچسب:, ساعت 17:18 توسط ستایش


ارزوی مرگ

 

امااااان از لحظه ای که از دوستت خیانت ببینی نه 

 

دیگه میتونی دوستتو دوست داشته باشی نه میتونی از عشقت جدا شی

 

واااای خدایاااااا این طعم تلخو واسه هیچکی نچشووون

+ نوشته شده در یک شنبه 15 تير 1393برچسب:, ساعت 16:53 توسط ستایش


با توام... خوده خودت اره توووو

 

عشقم داری میخونی اینو...؟؟؟

 

یاده قرار بود همه ب عشقمون حسودیشون

 

شه...؟؟؟؟یادته قرار بود تا اخرش باهم بشیم...؟؟؟

 

یادته گفتی اگه ی روز بری چیکار کنم؟منم گفتم

 

هیسسس!!!من قرار نیس جایی برم..؟؟؟

 

کی اومد تو زندگیت که من رفتم تو خاطراتت؟؟؟

 

کی تونست بیشتر ازمن تورو بخوادکه تو از من خسته شدی؟؟؟

 

خیلی سوال تو مغزمه ولی هرچب بیشترفکر میکنم بیشتر به

 

 پوچی میرسم...!!!!تو که عشقمی   تو که جونمی

 

     تو که عمرمی تو که زندگیمی     چرا رفتی هااان؟؟؟؟

 

میخوام بدونی که من واسه لبخندت دنیا رو بهاتیش میکشم داری

 

 واسم تبدیل میشی ب ی رویاای رویا که هرشب سرمو بخاطرش میزارم

 

روبالش و صبح بالش از اشکام خیسه..!!!!من هنوز همونم خوب من....................

 

+ نوشته شده در یک شنبه 15 تير 1393برچسب:, ساعت 16:16 توسط ستایش


درد زندگی!!!!!!

اهای سیگاری

 

من تو را میفهمم...من کبودیچوب رفاقت

 

 رابرتن احساست میبینم...من هم عمق زخم خنجر 

 

نارفیق را بر پشتت دیدم..چنان کاری بود که عفونت

 

 ان زخم به قلبت زد...من بغض گرفته در گلویت را که

 

 با سکوتیبه بلندای یک فریاد قورت دادی راشنیدم...من تنها

 

 را میفهمم...از فریبو خیانت بریدی و همنشینیبازیر سیگاریت...

 

 را به ادمکهای نقابدارترجیح میدهی...اهای سیگاری من................

 

 ان رفیق بامرامت نیستم که بگویم نکش...میمیری...اگر به اندازهی یک...

 

 پک میتوانی ارامش راحس کنی...بکش  اهای سیگاری...

 

.سیگارت را بکش.....

 

                                                      

+ نوشته شده در جمعه 13 تير 1393برچسب:, ساعت 16:19 توسط ستایش


ناگفته ها

 

از چه بگویم...؟

 

از دردهای مشترکی که بر در و دیواشهر رخنه کرده است...؟؟

 

یا از پسرک شهربگوی که تختخوابش مالامالاز عطرهای..........

 

 زنانه است....؟یاازدخترک قصه که دیوانه وار عاشق همه کس..

 

 میشود؟؟؟ازمامورهای معذور بگویم یاازمعذورهای مزدور...؟...

 

ازشیخ شهر که ازروابط دونفر گناه میسازد و شبها با اشک شوق ناشی از ..

 

هفتادمین صیغه راه رابرای رسی به خدا هموار میسازد...؟؟یاازگرگ..........

 

 و میشی باطعم گراس ؟؟از بوسع با طعم رز لب یا ازغصه باطعم الکل؟   ازخانه..

 

بگویم...؟؟یاازمکان؟از0930بگویم یا از0939 عجیجمو عجقم یااز مشترک مورد نظر...

 

در حال مکالمه میباشد...؟از بغض مادر بگویم یا از درد پدر...؟؟؟.....

 

از غیرت برادر بگویم یا از عشوه هایخواهر ؟از بنیان خانواده...................

 

 بگویم یا از خانوادههای بی بنیاان؟؟از چه بگویمم...؟؟؟در این شهر.....

 

طاعون همه گیر شده بسوزانید که اینجا خفقان بیداد میکند...........

  

 ....خسته ام....

 

.

 

 

+ نوشته شده در پنج شنبه 12 تير 1393برچسب:, ساعت 17:4 توسط ستایش